هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس دوری از یار و سقوط از جایگاه اجتماعی خود می‌نالد. او از غربت، بی‌توجهی دیگران و مصائب روزگار شکایت دارد و خود را گرفتار عشق و روزگار می‌داند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۲۲

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده ام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده ام

مانده ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار
مبتلای غربتم دور از دیار افتاده ام

گلرخان یک ره نمی بینند سوی من بلطف
گر چه می دانند خوار و خاکسار افتاده ام

مردمی هرگز نمی بینم چه حالست این مگر
از میان مردمان من بر کنار افتاده ام

رشته جان مرا افکند دوران پیچ و تاب
تا بسودای سر زلف نگار افتاده ام

روزگارم می کشد با صد مصیبت چون کنم
صید مجروحم بدام روزگار افتاده ام

بلبل عرشم فضولی منزلم گلزار قدس
من درین محنت سرا بی اختیار افتاده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.