۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۶

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم

می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما
تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم

بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی
کز شوق رسیدست بلب جان فگارم

این جان بلب آمده نذر سخن تست
هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم

این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد
آورد پیامی ز تو و برد قرارم

در رشته کارم گره افتاد ز زلفت
لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم

با آب حیاتم نبود کار فضولی
من کشته لعل لب جان پرور یارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.