هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید و از لبهای سخنگوی او طلب کام دل میکند. او با بیقراری انتظار شنیدن سخنی از معشوق را میکشد و جان خود را نذر سخن او میداند. شاعر همچنین از گرههای زندگی خود که به زلف معشوق پیوند خورده سخن میگوید و از او طلب گشایش میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آنها ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۳۲۶
ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما
تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم
بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی
کز شوق رسیدست بلب جان فگارم
این جان بلب آمده نذر سخن تست
هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم
این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد
آورد پیامی ز تو و برد قرارم
در رشته کارم گره افتاد ز زلفت
لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم
با آب حیاتم نبود کار فضولی
من کشته لعل لب جان پرور یارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما
تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم
بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی
کز شوق رسیدست بلب جان فگارم
این جان بلب آمده نذر سخن تست
هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم
این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد
آورد پیامی ز تو و برد قرارم
در رشته کارم گره افتاد ز زلفت
لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم
با آب حیاتم نبود کار فضولی
من کشته لعل لب جان پرور یارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.