۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم
روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم

مشهور جهان چون نشود حسن تو از من
عمریست من از عشق تو رسوای جهانم

بر بند زبانم بتکلف که نیفتد
سر غم عشقت بزبانها ز زبانم

مانند بنایی که دهد عکس بآواز
آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم

کی در تو رسد آه من خم شده قامت
تیرم نرود دور چو بستست کمانم

کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه
بسیار سراسیمه سودای بتانم

از اشک روان چون نکنم گریه فضولی
برداشت ز خاک ره او اشک روانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.