۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۵

زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من
اشک از چهره جان شست غبار تن من

حیرت لعل تو بردم بلحد نیست عجب
گر شود گلخنی از آتش دل مدفن من

گردباد غم و گرداب بلا نیست شوند
چند گردند درین بادیه پیرامن من

ذوق دیدار تو آیینه چه ادراک کند
روی چون مه منما جز بدل روشن من

نیست از ضعف بدن ناله من می ترسم
که فتد طوق غمت بی خبر از گردن من

رشته شمع شبستان غمم در آتش
من نه مجروحم و پرخون شده پیراهن من

چون نمیرم من ازین غصه فضولی که ز غم
مردم و یار ندارد خبر از مردن من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.