هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنجش یار خود ابراز ناراحتی می‌کند و نمی‌داند چه کرده است که مورد بیمهری قرار گرفته است. او از نگاه سرد یار، غبار نشسته بر آیینه طبعش، و دلایل احتمالی این رنجش سخن می‌گوید. شاعر همچنین از درد دوری و بی‌اختیاری خود در ابراز احساسات می‌نویسد و به مقایسه خود با مجنون می‌پردازد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاطفی عمیق، اندوه و شکایت از یار است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۵۱

نمی دانم چه بد کردم چرا رنجید یار از من
که افکند از نظر برداشت چشم اعتبار از من

مگر از خاکساریهای من کردند آگاهش
که بنشستست بر آیینه طبعش غبار از من

نسودم بر کف پای لطیفش خار مژگان را
چه باشد موجب رنجیدن آن گل عذار از من

ازو این زهر چشم و چین ابرو نیست بی وجهی
ادای ناخوشی سر زد مگر بی اختیار از من

زنم سر بر زمین هر جا روم چون آب زین غصه
که دامن می کشد آن سرو می گیرد کنار از من

بدادم جان نکردم یار را رسوا بشرح غم
اگر می بود مجنون زنده می آموخت کار از من

فضولی کرد سرگردان مرا بی ماه رخساری
نمی دانم چه در دل داشت دور روزگار از من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.