هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تجربه‌ی نوشیدن شراب و تأثیرات روحی و عاطفی آن سخن می‌گوید. او از احساسات شدید و شورانگیزی که درونش ایجاد شده است، صحبت می‌کند و از ناتوانی در بیان کامل این تجربه شکایت دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که این تجربه فراتر از درک و بیان است و از عطار می‌خواهد که سکوت کند، زیرا این احساسات مانند آتش در دلش شعله‌ور شده‌اند.
رده سنی: 18+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و تأثیرات آن ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۷۵۰

درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی

شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی

چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی

اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی

فغان دربست تا آن شمع جان‌ها
برافکند از جمال خود نقابی

چو جانم روی یار خوش‌نمک دید
ز دل خوش بر نمک می‌زد کبابی

همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی

جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخوانده‌ام در هیچ بابی

درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی

برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.