۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۰

ای لعل تو آب زندگانی
عشق تو حیات جاودانی

گفتم که ترحمی نمایی
چون حال دل مرا بدانی

حال دل خویش با تو صدره
گفتم بزبان بی زبانی

پیش تو عیان چو گشت حالم
کردی بنیاد مهربانی

رحمی بدل تو آمد اما
نگذاشت غرور نوجوانی

چون هیچ نتیجه ندارد
در پیش تو عرض ناتوانی

آن به که فضولی ار بمیرد
ظاهر نکند غم نهانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.