۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست
این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست

حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو
آن پریشانی گرفتار بلا داند که چیست

(عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون
گوهر آن گنج را، قیمت خدا داند که چیست)

ناتوان چشم یارم وز لبش دارم شفا
آن چنان بیمار، قدر این شفا داند که چیست

تا ابد ماییم و روی ساقی و جام شراب
رمز عارف، صوفی صاحب صفا داند که چیست

در میان جان ما و زلف عنبرسای دوست
نیست اسراری که این باد صبا داند که چیست

روی ساقی در مقابل موسی ارنی از چه گفت
معنی این نکته را مست لقا داند که چیست

صوفی خلوت نشین از خانقه دارد نصیب
حاصل میخانه رند آشنا داند که چیست

آنچه در حسن تو هست ادراک صورت بین کجا
گرد بازارش تواند گشت یا داند که چیست

می کند قیمت به صد جان بوسه لعل لبت
هر که آن کالا شناسد، این بها داند که چیست

چون نسیمی هر که شد دیوانه زلف و رخش
حلقه زنجیر آن زلف دو تا داند که چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.