۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست

تو هیچ داد دل من نمی دهی چکنم
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست

خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست

کدام روز که در گریه نیستم تا شب
کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست

خدای را ز سرم سایه برمدار ای سرو!
که غیر سایه لطف توام پناهی نیست

همه به بزم وصال تو راه یافته اند
همین منم که مرا جانب تو راهی نیست

نسیمی! از نظر انداخته است یار ترا
وگرنه بهر چه سوی تواش نگاهی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.