۱۶۳ بار خوانده شده
کیست که از ره کرم حاجت ما روا کند
واقف حال ما شود، چاره کار ما کند
آن که دو عالم از پی اش غرقه بحر حیرتند
جان به لب رسیده را با غمش آشنا کند
سر به وفا نهاده ام پیش سگان درگهش
می کشم این جفا به سر، عمرم اگر وفا کند
نیستم آن که چون قلم سرکشم از خطت دمی
بند ز بند من اگر تیغ اجل جدا کند
رهبر ما شود یقین خضر به آب زندگی
گر نظری به مردمی چشم تو سوی ما کند
گفتمش از ازل خدا مهر تو با گلم سرشت
گفت ندانی این قدر، هرچه کند خدا کند
در شب هجر چون برد خسته نسیمی ره به تو
شمع هدایتی مگر لطف تو رهنما کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
واقف حال ما شود، چاره کار ما کند
آن که دو عالم از پی اش غرقه بحر حیرتند
جان به لب رسیده را با غمش آشنا کند
سر به وفا نهاده ام پیش سگان درگهش
می کشم این جفا به سر، عمرم اگر وفا کند
نیستم آن که چون قلم سرکشم از خطت دمی
بند ز بند من اگر تیغ اجل جدا کند
رهبر ما شود یقین خضر به آب زندگی
گر نظری به مردمی چشم تو سوی ما کند
گفتمش از ازل خدا مهر تو با گلم سرشت
گفت ندانی این قدر، هرچه کند خدا کند
در شب هجر چون برد خسته نسیمی ره به تو
شمع هدایتی مگر لطف تو رهنما کند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.