۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

ماه بدر از روی خورشیدم حکایت می کند
وین سخن در جان اهل دل سرایت می کند

گرچه می خواهد که ریزد چشم مستش خون دل
زلفش از روی کرم چندین حمایت می کند

شهر دل معمور می دارد شه عشقش ولی
لشکر شوقش خرابی در ولایت می کند

کی تواند محرم اسرار عشق او شدن
ابلهی کو تکیه بر عقل و کفایت می کند

شکر ایام وصال گل چه داند بلبلی
کز جفای خار نالش یا شکایت می کند

آنکه مست چشم خوبان نیست ای دل! مجرم است
شحنه عشقش بدین معنی جنایت می کند

هست با حق در میان کعبه و دیر و کنشت
چون نسیمی هر کرا فضلش هدایت می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.