۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

مقام عشق مهرویان دل پردرد می باید
دل پردرد جانبازان ز هستی فرد می باید

طریق عشق آن دلبر به بازی کی توان رفتن
ره مردان مرد است این، در این ره مرد می باید

دل و دامن ز آلایش نگهدار ای دل عارف
که از زنگ، آینه صافی و ره بی گرد می باید

چو شمع ای عاشق آه گرم و روی زرد حاصل کن
که عاشق را سرشک گرم و آه سرد می باید

نشان عاشق صادق رخ زرد است و سوز دل
ز عشقش سوز دل گر هست روی زرد می باید

به خواب و خور مشو عاشق چو حیوان گرنه حیوانی
که انسان چون ملک فارغ ز خواب و خورد می باید

ز خار فرقت ای بلبل منال امروز و دم درکش
ز باغ وصل گل فردا تو را گر ورد می باید

دم سرمای دی گرچه چمن را کرد افسرده
برای نوبهار و گل زمان برد می باید

مگو در عشق آن دلبر که خواهم کرد جان قربان
دل این کار اگر داری حدیث از کرد می باید

بیا با مهره عشقش دو عالم را بباز ای دل
که عشق پاکبازان را از این سان نرد می باید

نسیمی را به درد خود دوایی بخش و درمان کن
که جان دردمندان را همیشه درد می باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.