۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷

روشن است این و راست می گوید
آن که «مه روی ماست » می گوید

سرو را، یار، «اگر نه عاشق ماست
پای در گل چراست؟» می گوید

سنبلش گفت «ملک حسن مراست »
کج نشسته است و راست می گوید

گفتم ای دل ز عشق یکتا شو
«سر زلفش دوتاست » می گوید

بر در دل، غمش، چو می گویم:
کیستی؟، «آشناست » می گوید

من « میانت کجاست؟» می گویم
او «میانم کجاست » می گوید

صورتش را ز هر که پرسیدم
«جام گیتی نماست » می گوید

هر که او را به چشم معنی دید
«به حقیقت خداست » می گوید

چین زلفش به مشک می خوانم
«همه فکرت خطاست » می گوید

گفتمش: حاجتم برآر از لب
«حاش لله رواست » می گوید

«همچو چشم خوش نگار از خواب
فتنه ای برنخاست » می گوید

دلبرم، یک نفس وصالش را
هر دو عالم بهاست » می گوید

با من ابرو و خط و زلف و رخش
«روز هر وصل و لقاست » می گوید

لب جان پرورش نسیمی را
«مست آن چشم هاست » می گوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.