هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و عشق نافرجام خود میگوید. او از نگاه معشوق که مانند تیر بر سینهاش نشسته و آتش هجران را در جانش افروخته، شکایت دارد. عشق او چنان است که گویی معشوق با زیباییاش سراپردهای از سلطنت برپا کرده است. شاعر از اشکهای خونین و تیرهای دیگری که بر دل و جانش نشسته، مینالد و از جادوی نگاه معشوق که او را از همه سو محاصره کرده، سخن میگوید. حتی نسیم نیز از معشوق سر و سامان میجوید، چرا که زلف سیاه معشوق سر و سامان او را برهم زده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند هجران و عشق نافرجام نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت میشود.
شمارهٔ ۱۵۹
بر سینه من ناوک مژگان زده ای باز
در جان و دلم آتش هجران زده ای باز
من در غم عشق تو همی سوزم و سازم
کز حسن سراپرده سلطان زده ای باز
خونابه ز چشم من بیچاره روان شد
تیر دگرم بر دل و بر جان زده ای باز
زان شیوه که آن نرگس جادوی تو دارد
وه کز همه سویم ره ایمان زده ای باز
زانروی نسیمی سر و سامان ز تو جوید
کز زلف سیاهم سر و سامان زده ای باز
در جان و دلم آتش هجران زده ای باز
من در غم عشق تو همی سوزم و سازم
کز حسن سراپرده سلطان زده ای باز
خونابه ز چشم من بیچاره روان شد
تیر دگرم بر دل و بر جان زده ای باز
زان شیوه که آن نرگس جادوی تو دارد
وه کز همه سویم ره ایمان زده ای باز
زانروی نسیمی سر و سامان ز تو جوید
کز زلف سیاهم سر و سامان زده ای باز
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.