۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴

چشم مستش به خواب می بینم
کار تقوی خراب می بینم

دیده را از خیال لعل لبش
ساغر پر شراب می بینم

عکس رویش میان دیده مدام
همچو ماهی در آب می بینم

پیش زاهد اگرچه عشق خطاست
من عاشق صواب می بینم

ساقیا می بیار کز می تو
همه شب آفتاب می بینم

پیش گلبرگ عارضش ز خیال
غنچه را در نقاب می بینم

ابروی شوخ و چشم سرمستش
فتنه شیخ و شاب می بینم

از خیال رخ و غم زلفش
همه شب ماهتاب می بینم

ای نسیمی نوشته بر رخ دوست
شرح ام الکتاب می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.