۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

ای دهانت پسته خندان من
خاک پایت چشمه حیوان من

زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن!
لیلة القدر و مه تابان من

جان شیرینم فدای لعل تو
کو بسی شیرین تر است از جان من

در بهشت جاودانم تا که هست
روضه کویت سرابستان من

داروی درمان من درد تو بس
ای دوای درد بی درمان من

ز آتش عشق تو، هردم می رود
بر فلک دود دل سوزان من

روز بختم بی رخت تاریک شد
ای چراغ دیده گریان من

ترسم انجامد به طوفان در غمت
رستخیز اشک چون مرجان من

سنبلت در هر زمان داغی نهد
بر دل مجروح سرگردان من

دل بر آتش چون کباب افتاده است
تا غم عشق تو شد مهمان من

کفر زلفت با نسیمی درگرفت
ای رخت دین من و ایمان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.