۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۲

روی خداست ای صنم روی تو، رای من ببین
وز رخ همچو مصحفت فال برای من ببین

یار به عشوه خون من خورد و حلال کردمش
جور و جفای او نگر، مهر و وفای من ببین

نافه مشک چین اگر با تو دم از خطا زند
روی سیاه را بگو زلف دو تای من ببین

(پیش تو بر زمین چو زد مردم دیده اشک را
گفت به اشک پهلوان، مشک سقای من ببین)

(کشت مرا و زنده کرد از لب جانفزای خود
لطف نگار من چها کرد برای من ببین)

لعل لب تو بوسه ای داد به خونبهای من
طالع و بخت من نگر، قدر و بهای من ببین

سنبل زلفت آرزو کرده ام ای خجسته فال!
نقش و خیال مختلف، فکر خطای من ببین

(دامن وصل تو به کف بخت نداد و عمر شد
آتش جان گداز من باد و هوای من ببین)

وهم پرست را بگو، بگذر از این خیال و ظن
در رخ یار من نگر، روی خدای من ببین

بی سر و پای عشق شو همچو فلک نسیمیا
سر «الست ربکم » در سر و پای من ببین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.