۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۳

ای به میان دلبران زلف تو بر سر آمده
گل ز رخ تو منفعل، لاله به هم برآمده

دیده ندیده، تا جهان هست، به لطف قامتت
بر لب جویبار جان سرو سمنبر آمده

گرچه نهد بر آسمان مسند حسن مه، ولی
سلطنت جمال را روی تو در خور آمده

چشم جهان به خواب خوش هیچ ندیده تاکنون
فتنه چنین که در جهان روی تو دلبر آمده

طبع و مزاج و آب و گل هست تو را، ز جان و دل
ای همه حسن و جوهرت روح مصورت آمده

ای ز درم به فال سعد آمده باز، مرحبا
چون تو که دید دولتی کز در کس درآمده؟

گرچه خوش است در نظر حسن و طراوت قمر
هست به چشم اهل دل روی تو خوشتر آمده

توبه چگونه نشکند گوشه نشین، که در جهان
چشم و لب تو هریکی با می و ساغر آمده

هست نسیمی گدا آنکه ز فیض فضل حق
دیده عشق پرتوش معدن گوهر آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.