۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۲

ای که حاجت ز در اهل ریا می طلبی
نقد مقصود کجا و تو کجا می طلبی

جای آن است که خون تو بریزند ای دل!
سست همت! نظر از غیر چرا می طلبی؟

تا تو در بند خودی راه به جایی نبری
ترک خود گیر اگر زان که خدا می طلبی

تا به کی در طلبش این همه سرگردانی؟
دوست غایب ز تو چون نیست کرا می طلبی؟

چون نسیمی طلب خاک در میکده کن
گر تو اکنون چو خضر آب بقا می طلبی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.