هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و سودا سخن میگوید. شاعر از دلباختگی، زیبایی معشوق، و حالات روحی خود مینویسد. او از نگاه عارفانه به عشق اشاره میکند و زیبایی معشوق را نمادی از جمال الهی میداند. همچنین، از بیقراری، بیسر و سامانی، و آرزوی وصال سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق الهی و سودای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۹۰
ببرد آرام و صبر از من پری پیکر دلارایی
چه باشد چاره کارم؟ نمی دانم، دل آرایی
ز سودای سیه چشمان مکن عیب من، ای ناصح
که در سر می پزد هرکس، بقدر خویش سودایی
حدیث طوبی، ای دانا! برو بگذار با فردا
که در سر دارم این ساعت، هوای سرو بالایی
به چشم سر توان دیدن خدا را در رخ خوبان
سر دیدار اگر داری طلب کن چشم بینایی
مرا چون تن ز جان، ای جان! مدار امروز دور از خود
(که پیوند تو با جانم نه امروز است و فردایی)
(نگنجم در همه عالم من بی مسکن مسکین)
چو خاکم بر سر کویت، سعادت گر دهد جایی
گرفت از روی چون ماه تو اشکم رنگ گلگونی
چه رنگ است این، کز او گیرد چنین رنگ آب دریایی
سواد طوطی خطت زبان نطق می بندد
عجب گر در جهان باشد بدین خوبی شکرخایی
طریق سالک عشقت چه داند ساکن خلوت
قدم چون در ره مردان نهد هر سست پیمایی
ز نور طاعت ار خواهی منور دیده دل را
بیا و قبله جان کن رخ خورشید سیمایی
نسیمی گشت سودایی ز زلف او و جز سودا
ز فکر بی سر و پایی چه بندد: بی سر و پایی
چه باشد چاره کارم؟ نمی دانم، دل آرایی
ز سودای سیه چشمان مکن عیب من، ای ناصح
که در سر می پزد هرکس، بقدر خویش سودایی
حدیث طوبی، ای دانا! برو بگذار با فردا
که در سر دارم این ساعت، هوای سرو بالایی
به چشم سر توان دیدن خدا را در رخ خوبان
سر دیدار اگر داری طلب کن چشم بینایی
مرا چون تن ز جان، ای جان! مدار امروز دور از خود
(که پیوند تو با جانم نه امروز است و فردایی)
(نگنجم در همه عالم من بی مسکن مسکین)
چو خاکم بر سر کویت، سعادت گر دهد جایی
گرفت از روی چون ماه تو اشکم رنگ گلگونی
چه رنگ است این، کز او گیرد چنین رنگ آب دریایی
سواد طوطی خطت زبان نطق می بندد
عجب گر در جهان باشد بدین خوبی شکرخایی
طریق سالک عشقت چه داند ساکن خلوت
قدم چون در ره مردان نهد هر سست پیمایی
ز نور طاعت ار خواهی منور دیده دل را
بیا و قبله جان کن رخ خورشید سیمایی
نسیمی گشت سودایی ز زلف او و جز سودا
ز فکر بی سر و پایی چه بندد: بی سر و پایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.