۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی

باز بهم آن پری طره طرار زد
باد صبا در مشام نافه تاتار زد

جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد
هندوی خالش هزار شعبده در کار زد

محفل آزادگان رونق بستان گرفت
مجلس میخوارگان طعنه بگلزار زد

خلق بشبهای تار زهزن یکدیگرند
طره مشکین او راه شب تار زد

ساقی خم الست آمد مخمور و مست
در صف رندان نشست ساغر سرشار زد

از در کاخ وجود مست دوید آن پری
تکیه در ایوان عقل با دل بیدار زد

بر سر بالین نفس آمد و دیدش زبون
بروی تکبیر را بر عدد چار زد

باده ناب شهود از خم وحدت کشید
ساغر خمر وجود از کف دلدار زد

سلسله عقل شد موی چو زناز او
واتش رویش شرر بر بت و زنار زد

رویش در پرده بود تا دم موسای عقل
ارنی انظر الیک از پی دیدار زد

ناگه رخ برفروخت دلق جهودان بسوخت
جلوه رخسار او شعله بر ابصار زد

دائره صنع را پای بمرکز نهاد
پای دگر بر محیط همچون پرگار زد

آیت فرماندهی بر ورق دل نگاشت
رایت شاهنشهی بر سر بازار زد

رایض فرهنگ او طبع حرون را گرفت
در پا زنجیر کرد بر سر افسار زد

گرگ قضا را ببند دندان از بن بکند
دیو هوا را فکند لطمه برخسار زد

زآینه تیغ او گیرد ز نگار مهر
بوسه بنعلین او طارم ز نگار زد

بازی خشمش ربود چرخ هوا را بعمد
سینه بناخن درید دیده بمنقار زد

تاز نشاط و طرب بهر تماشای خلق
توسن او سم بر این گنبد دوار زد

روزن گردون شکافت تامه و خورشید تافت
سر ز گریبان چرخ ثابت و سیار زد

ای که جلالت علم بر سر گردون فراشت
ای که ولایت قلم بر خط اوزار زد

آیت فضل ترا ایزد دادار خواند
رایت حمد ترا احمد مختار زد

جاذبه روح خصم صاعقه تیغ تست
زان بخط دل رقم نارو لاالعار زد

تا کرمت تاختن سوی شفاعت نمود
ناجی پای طلب سوی گنهکار زد

خشم تو ناری شگرف در دل دریا فروخت
عفو تو دریای ژرف بر کره نار زد

شاها میر نظام بنده دربار تست
گرچه سپهرش ز قدر بوسه بدربار زد

نامه امر ترا با قدم طاعتت
هم بسزاوار خواند هم بسزاوار زد

منش بمیلاد تو تهنیت آرم بشعر
گرچه نیارد برش کس دم از اشعار زد

مطلع سوم خوشست خواندن دربار میر
چند توان با خیال نقش سه و چار زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸ - المطلع الثالث
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.