۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه
ایوان تو بی دیوار بستان تو بی سایه

بستان ترا پژمان هم سوسن و هم سنبل
ایوان ترا ویران هم پیکر و هم پایه

در بوته غمازان بگداخته همچون زر
در بزم شش اندازان درباخته سرمایه

انده بتو وابسته از باب الی المحراب
نکبت بتو پیوسته از بدو الی الغایه

بدنامی و ننگت را آورده ملک سوره
بدبختی و نحسترا بر خوانده فلک آیه

بابات بخون غلطید از کینه این عمو
مادرت زبون گردید از فتنه این دایه

این دایی و این عمو خستند روانت را
تا کرد تنت را قوت بن جعده و بن دایه

بر مادر مسکینت از دیده بخاک افشان
خونی که فریدون ریخت از کشتن برمایه

کشتید اتابک را بی جرم و گمان کردید
کو باغ نیاکان را داده است بهمسایه

دیدی که برادرهات اینروضه دلکش را
دادند بهمسایه با زینت و پیرایه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.