هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیدار معشوقه‌ای زیبا و تأثیر عمیق او بر جان و دل خود سخن می‌گوید. معشوقه با نگاهش جان و دل شاعر را می‌رباید و در تاریکی شب مانند خورشیدی می‌درخشد. شاعر از غم و اندوه خود می‌گوید و اینکه معشوقه به او دلداری می‌دهد و از او می‌خواهد غم را فراموش کند و به زندگی ادامه دهد. در پایان، شاعر از ناتوانی خود در شناخت کامل معشوقه و اشک‌های خونینش می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عمیق نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۱۳۷

دوش آن بت سیمین لب آمد ببالینم همی
برداز نگاهی بوالعجب جان و دل و دینم همی

بدرالدجی شمس الحقی در کار دادم رونقی
زان پس که بودم بیدقی بنمود فرزینم همی

چون برگ گل رخساره اش در دشت زرین باره اش
روشن شد از نظاره اش چشم جهان بینم همی

چون دید از جور و ستم افتاده ام در بحر غم
بخشید آن زیبا صنم بر جان مسکینم همی

گفتا غمم فرموش کن گفتارم اندر گوش کن
برخیز و جامی نوش کن از لعل شیرینم همی

نشناختم آن ماه را شمع و چراغ راه را
نادید چشمم شاه را از اشک خونینم همی
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶ - سیم شعبان ۱۳۱۷ در تبریز منظوم داشته است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.