۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰

شنیده ام چو سلیمان به تخت داد نشست
خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت

ز دور دید که گنجشک نر بجفت عزیز
ترانه خوان و سرود آنچنان که شاه شنفت

من این رواق سلیمان توانم از منقار
ز جای کند و به دریا فکند و خاکش رفت

بخشم شد شه و گنجشک بینوا چون بافت
که این حدیث شهنشه شنید و زان آشفت

بگفت خشم مگیر ای ملک ز لغزش من
که پیش همسر خود لافها زدم بنهفت

چرا که لاف زدن کیمیای مرد بود
برای آنکه کند جلوه در برابر جفت

گرفته بود دل شهریار از آن گفتار
پس از شنیدن این عذر همچو گل بشکفت

شنیدن سخن راست خشم وی بزدود
گناه او همه بخشید و عذر او پذرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹ - ماده تاریخ جلوس محمد علی شاه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.