۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲

شبی در روستا مهمان خود خواند
مرا در خانه پیری طاعن السن

همی گفت ای دریغ از هوش این خلق
که نشناسد مذنب را ز محسن

گرانی زان فتاد اندر ورامین
که کشتش جمله ارزانی است بر سن

چرا باری نسوزانند سن را
مگر نشنیده اند السن بالسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.