۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۹

لاله رنگ رنگ ازو روید
بوستان بهار را ماند

چشم شوخی گشوده بر رخ خلق
نرگس آبدار را ماند

از تبسم همی شکر ریزد
لب لعل نگار را ماند

جز بالماس سفته می نشود
لؤلؤ شاهوار را ماند

اول و آخرش نمایان نیست
عرصه روزگار را ماند

گرزها می زنند بر بسرش
خسته روزگار را ماند

تیر رستم در او گرفته قرار
چشم اسفندیار را ماند

جای پستان همی مکد انگشت
کودک شیرخوار را ماند

محکش میزنند هر شب و روز
سیم کامل عیار را ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸ - در علم کف شناسی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰ - از عبدالعلی خان نامی پالتو خواسته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.