هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر، خود را فردی دانشمند و هنرمند معرفی می‌کند و از خانواده و نزدیکان خود سخن می‌گوید. او از دختر قاضی نیشابور، برادرش اشرف، همسرش اشرف، خواهرانش نوشی و قاضیه، و پسرش غلام حیدر خان یاد می‌کند. همچنین، از شوهر فقیدش که در غربت درگذشته و از مشکلات زندگی زناشویی و نیاز به مصلح برای بهبود روابط سخن می‌راند. در پایان، شاعر از صبا می‌خواهد پیامش را به عاشقان برساند و از عشق و رقابت در عالم شعر می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم پیچیده‌ای مانند روابط خانوادگی، مشکلات زناشویی، و غم‌های عاطفی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی ممکن است برای سنین پایین نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۰

من که در دانش و هنر طاقم
شمع ایوان و شمس آفاقم

دختر قاضی نیشابورم
ماه پرویز و شاه شاپورم

رشک شیرین و جفت پرویزم
از لب اندر سخن شکر ریزم

بی بی آغاست نام فرخ من
شهد گیرد شکر ز پاسخ من

هست اشرف برادرم قاضی
که از اویند شاهدان راضی

زده در زرگران و فوشنجان
استکان و پیاله و فنجان

بسکه مشتاق وصل و تشنه وقف
میجهد از زمین خانه بسقف

زن قاضی است خانم اشرف
صاحب اعتبار و مجد و شرف

عیبش این بس که در بلندی و پست
ریش قاضی ندارد اندر دست

قاضی از وصل زن ملول و ستوه
دل زن هم ز شو پر از اندوه

هر دو ناگفته و نسنجیده
از حریف شبانه رنجیده

مصلحی نیست کژ طریق صلاح
این دو دل را دهد بهم اصلاح

تا بدانند قدر یکدیگر
به برند از نهال مهر ثمر

تا بغلطند بر فراز سریر
تا بسایند استخوان بحریر

تا بیفتند هر دو از حرکت
دور ماند قضای بی برکت

از دل و جان رفیق و دوست شوند
چون دو مغز اندرون پوست شوند

نوشی و قاضیه دو خواهر من
راست گویم دو گنج گوهر من

قاضیه خواهر بزرگ من است
گوسفند است اگر چه گرگ من است

چشمه نوش از لب نوشی
بر دهان بسته قفل خاموشی

دختر خواهرم بود مخصوص
که کند وقف بر عموم و خصوص

تا علی اوسطش شناخت بها
گفت خیرالامور اوسطها

پسر من غلام حیدر خان
شکلائی است تازه اندر خوان

گشته رویش شعار شاه حبش
زده مویش بهند و چین آتش

شوهرم رفته است در تربت
از وطن رو نهاده در غربت

بر کمر زد ز چابکی دامان
تا که نظمیه را دهد سامان

کار نظمیه را نکرده درست
خفته با دختر ریاست پست

ای صبا گر رسی بر آن سر کوی
از زبان من حزین برگوی

کوه سیماب را بتیشه تیز
بیستون کردی ای ملک پرویز

وصل شیرین نصیب خود کردی
عالمی را رقیب خود کردی

اندر آن بزم دلکش عالی
جای فرهاد کوهکن خالی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.