۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵ - بند پنجم

ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد
سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد

اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد
انعکاس و انده و طیب و سپهر و مهر گرد

میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن
جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد

«کژف » قیر و زاک شب شربین همان قطران بود
هست دارو زرده زرچوبه منافق گوش زرد

مشتری برجیس دان مریخ شد رزبادراد
مانک ماه و زهره بیدخت است و هاله شادورد

لمس را میدان پساویدن پژوهش جستجو
تاخ ناف و صید کرد و درشکست او را شکرد

کاردالی طلع و تارونه غلاف طلع دان
بر شیان دارو عصا الراعی است یعنی سرخ مرد

تکمه دان اخگوژنه سنهار باشد زن پسر
گسسه خط مکتوب نامه فرو شوکت دارو برد

بایش ایجاب است و رانش سلب و جاور حال شد
جاوری تبدیل دان پر ماس لمس و پهنه لرد

رمز را پرخیده میدان واپرخیده صریح
همچنین جفت واجفت آمد بمعنی زوج و فرد

دوله برهون و منش طبع و دما باشد مزاج
سرمه دان حد و طرف اصل و تنه بیخ است و نرد

هم نماری دان اشارت هم ضمیر آمد کشاک
هم «درآمدجای » مصدر اسم نام و فعل کرد

نحل زیبود است و رسمو کارتن باشد رجال
با سعادت بختیار و با فتوت راد مرد

رهبر و فرنود و روشنگر همی باشد دلیل
پیچ و تاب و جنگ و مانند و نکو باشد نورد

هست هوتخشان کشاورز و بود ورزاو گاو
مرد روزستار صنعت پیشه و جنگی نبرد

اعتقاد آمد نمشته هم معاذالله ژکس
هست سوگیری حمایت مهر رخشان روزگرد

آنچه از گیسو نگیرد پیچ و خم فر خاک دان
و آنچه از اشجار در پیراستن برند گرد

شیم شیخ و خواجه ایشی بی بی و بانوستی
خلسه فرزنشاد باشد طاعن السن سالخورد

هست مزکت مسجد و شد سنجرستان خانقاه
هم کشت آمد کلیسا هم «تموزی خانه » غرد

پیشوارا مقتدادان مقتدی پی شو،پس ایست
پیره و پوران خلیفه مرغزار آمد جفرد

چار نادر چار عنصر هفت گردون هفت مام
چار آمیزه، طبایع هفت قراء هفت مرد

هم سه پور آمد موالید آخشیان چار ضد
قهری و قسری است شمپوری معاون پایمرد

شد بیوکانی طوی دغدو بیوک آمد عروس
مام زن خشتامن و وردک جهاز اورنگ جرد

چرخه دوراست و تسلسل زنخه و دشمیر ضد
ارمغان و تحفه نور اهان عراضه راهورد

دان پذیر اراهیولی ماهیت او چیزی است
زبده اروند است و میناگون سپهر لاژورد

هم سمیز آمد دعا چشمیده را منظوردان
لای و تاه رخت و خواب مخمل و بیری است پرد

هست پودات و سترسا آنچه بشناسی بحس
هم کسی باشد تعین همتراز و هم نبرد

فوطه را میدان بروفه هم دزک دستارچه
ضلع دنده گفت شانه مازه پشت و رنج و درد

هم کژه باشد لهاة و هست کوشک لوزتین
دژپه و دژپیهه دشپل ناملایم نانورد

صدقه ارزانش مسلم نیز ارزانی بود
بشم و ژاله شبنم و یخچه تگرگ و بر دع سرد

بش بود کشتی که اندر دیم زار آید ببار
کهپرک و غدو جوال کهکشان باشد الرد

«یتو» یعنی «لادبراین » را علیهذا شمر
رشت گچ آگور آجر کلس آهک سنگ برد

رشوه بدگند است و ریما هن بود خبث الحدید
پس خماهن دان حدید و مرد اشکمخواره ژرد

ذرع از تازی گز است از پارسی متراز فرنگ
ساژن از روسی بود وز انگلیسی هست یرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴ - بند چهارم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶ - بند ششم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.