۱۴۴ بار خوانده شده

بخش ۲۴ - رفتن بانو از حصار برای زینهار بخانه حاجی میرزا باقر جاور سیانی

پس آنگه یکی توسنی تند خواست
بر آمد ببالای او گشت راست

همی چست راند آن سبک روح را
یم قلزم وکشتی نوح را

تو گفتی که ماهی است بالای ابر
و یا آفتابی به درش هژبر

تکاور همی راند در دشت و کوه
سواران بگردش گروها گروه

محمد بدان پهلوان پیش رو
نهاده سر از بهر یاری گرو

بخود گفت بانو که امروز روز
مرا نیست جز آه و افغان و سوز

همی شیر نوشم ز پستان مرگ
بخشکد درخت مرا سبز برگ

که ای کاش مادر نزادی مرا
و یا در کف شیر دادی مرا

که در جنگ شیران شدن غرق خون
به از دست خرگوش بودن زبون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۳ - پاسخ بانو بیاران و وداع با دوستداران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.