هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و دل‌بستگی شاعر به کسی سخن می‌گوید که دیگر به او توجهی ندارد. شاعر از احساس تنهایی، غم و حسرت خود می‌گوید و از این که محبوبش به دیگران توجه می‌کند، ابراز ناراحتی می‌کند. تصاویر شعری مانند گم شدن در باغ، غلتیدن مانند گوی و به دام افتادن مانند صید، نشان‌دهنده‌ی احساس درماندگی و اسارت عاطفی شاعر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساساتی است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند اسارت عاطفی و دل‌شکستگی نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی برای درک مناسب دارد.

شمارهٔ ۳

روزی نگهی افتاد، بر روی کسی ما را؛
ز آن روز نشد مایل دل سوی کسی ما را

گویند که: فردا شب باشد شب عید، اما
امشب بگمان افگند، ابروی کسی ما را!

دانی که چه می بینم از دیدن غیر آنجا
جز کوی خود ار بینی در کوی کسی ما را

ترسم بزبان آید، بیخود گله یی از تو؛
در مجلس خود منشان، پهلوی کسی ما را!

تا باغ همی رفتم، هر روز ببوی گل
گم شد در باغ امروز، از بوی کسی ما را!

خوش آنکه از آن چوگان، بینند که در میدان؛
هر سو شده سر غلطان، چون گوی کسی ما را

چون صید حرم بودم، آزاد زهر قیدی؛
دردام کشید آذر گیسوی کسی ما را
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.