هوش مصنوعی:
شاعر از دردی عمیق و غیرقابل بیان سخن میگوید که حتی اگر بیان شود، قابل درک نیست. دل او باغی است از غم و داغ عشق، اما باغی بیگل و بیرونق. عشق او گنجی آشکار است که همه از آن آگاهند، اما وصال محبوبش افسانهای دستنیافتنی به نظر میرسد. شاعر شبهای هجران را با چشمانی بیخواب سپری میکند و در آستان محبوبش مانند گردی بیحرکت مانده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و غمگین است که درک آن به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۳
دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.