۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست

باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست

داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست

افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست

گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.