هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس تنهایی و دلتنگی برای معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که معشوق جز با او با کسی آشنا نیست و اگر جدا شود، دیگر امیدی به بازگشت او ندارد. شاعر از دیدن معشوق در کنار دیگران ناراحت میشود و آرزو میکند که دیگران نیز رنجش او را ببینند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که به سوی او بازگردد، حتی اگر دنیا تاریک و بدون روشنایی باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۴
غمت، که غیر منش با کس آشنایی نیست
تو گر جدا شوی، او را زمن جدایی نیست
خوشم که غیر، تو را دوش مینمود بمن؛
گمانش اینکه تو را با من آشنایی نیست!
چو رفتی از سر بالین من، دگر ز توام
جز این امید که سوی مزارم آیی نیست
خوش آنکه غیر بمن رنجش تو چون بیند
ز ناز داند و گوید: ز بیوفائی نیست
بیا که بی مه رویت بکلبه ی آذر
اگر شب است، وگر روز روشنایی نیست
تو گر جدا شوی، او را زمن جدایی نیست
خوشم که غیر، تو را دوش مینمود بمن؛
گمانش اینکه تو را با من آشنایی نیست!
چو رفتی از سر بالین من، دگر ز توام
جز این امید که سوی مزارم آیی نیست
خوش آنکه غیر بمن رنجش تو چون بیند
ز ناز داند و گوید: ز بیوفائی نیست
بیا که بی مه رویت بکلبه ی آذر
اگر شب است، وگر روز روشنایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.