هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و رنجهای عاطفی میگوید. او از آتشی سخن میگوید که خاکستری برجای نگذاشته و از بیتفاوتی دیگران نسبت به رنجهایش شکایت دارد. در بزم معشوق، غیر را دیده و زنده مانده، اما کسی باور نداشته که او اینهمه صبر دارد. شبها نامههای سوزان دل را میفرستد، اما روزها تنها مرغانی بیبال و پر میبیند. در بزم معشوق، کسی از قتل او آگاه بود، اما کمتر کسی بود که به سویش نگاه کند و چشمی اشکبار نداشته باشد. در نهایت، از آرزوی چشمهی کوثر در دل کسی که از خنجر او آب میچشید، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق، بیتفاوتی دیگران و استعارههای سنگین نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۳۵
سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛
حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!
دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛
این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت
شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها
روز دیدم هر طرف مرغی که بال و پر نداشت
بود خلقی آگه از قتلم، که در بزم تو دوش؛
کم کسی میدید سوی من، که چشم تر نداشت!
آذر، آن ساعت که آب از خنجر او میچشید
مرد و در دل آرزوی چشمه ی کوثر نداشت
حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!
دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛
این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت
شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها
روز دیدم هر طرف مرغی که بال و پر نداشت
بود خلقی آگه از قتلم، که در بزم تو دوش؛
کم کسی میدید سوی من، که چشم تر نداشت!
آذر، آن ساعت که آب از خنجر او میچشید
مرد و در دل آرزوی چشمه ی کوثر نداشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.