۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

حیات جاودان بخشد بعاشق لعل خندانت
بود سرچشمه ی آب بقا چاک زنخدانت

نباشی گر تو شمع تربت ما نیست دلسوزی؛
که افروزد چراغی بر سر خاک شهیدانت!

نمیدانی چرا شد چاک تا دامن گریبانم؟!
مگر روزی بدست چون خودی افتد گریبانت!

از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی
که تا ریزد نمک بر زخم دلها از نمکدانت

بحشر از کشتن آذر، مکن انکار میترسم
خجل گردی چو بیرون آورد از سینه پیکانت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.