۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷

کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت
شکایتی است که دارد ز شه گدای ولایت!

همیشه با سگ کویت جفای غیر شمارم
چو دوستی که ز دشمن کند بدوست شکایت

چو دوست با تو بود دوست، از گنه چه تزلزل؟!
چو خواجه بر سر لطف است، بنده را چه جنایت؟!

تو خواجه ی من و من بنده ی تو، لیک چه حاصل؟!
مرا فراق تو کشت و، ندیدم از تو حمایت!

بروز کشور آزادگان، چو عاشقی آذر
بدیگری ز تو این درد تا نکردم سرایت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.