هوش مصنوعی:
شاعر از درد عشق و غم شکایت میکند و بیان میدارد که دلش با معشوق در راز و نیاز است. او از تنهایی و درماندگی میگوید و آرزو میکند که ای کاش درد عشق از دلی به دل دیگر سرایت میکرد. شاعر به دنبال درمان درد عشق است و از لطف عام و عدل شاه سخن میگوید که باعث آبادی ولایت میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴۹
من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت
وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی
خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل
چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید
بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است
آری ز عدل شاه است آبادی ولایت
وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی
خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل
چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید
بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است
آری ز عدل شاه است آبادی ولایت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.