هوش مصنوعی: شاعر در این متن از اسارت و ناامیدی خود می‌گوید. او از وفاداری نادیده گرفته شده، گرفتاری در دام، و فراموشی آشیان (لانه) خود شکایت دارد. با وجود اسارت، نفس‌های دلکش او قفس را آباد کرده است. او از نبود گل و بلبل در آشیان افسوس می‌خورد و آرزو می‌کند که باد صبا گل‌ها را بیافروزد. در پایان، از تنهایی خود در قفس و عدم دریافت نوید آمدن گل می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند اسارت، ناامیدی، و تنهایی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا، مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۵۱

وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد
به دام ماندم و از آشیان نکردم یاد!

گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا
پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!

اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛
نداشت در چمننم هرگز این اثر فریاد!

اگر چه گشت خراب آشیان کاسیر شدم
ولی شد از نفس دلکشم قفس آباد!

نه گل بشاخ و، نه بلبل در آشیان افسوس
که خاد با زغن افگنده عیش را بنیاد

خوش آنکه باد صبا، آتش گل افروزد؛
که آب دیده ی من، خاک باغ داد بباد

ولی بکنج قفس مانده من، چو آید گل
نوید آمدن او بمن که خواهد داد؟!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.