هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات خود درباره عشق، رنج‌های عاشقی، و جفاهای معشوق می‌گوید. او آرزو می‌کند که سخنانش در گوش معشوق بماند، اما آنچه را که نشنیده فراموش کند. همچنین از طعنه‌های دیگران و دیرکرد معشوق شکایت دارد و در پایان، از خدا می‌خواهد که در روز محشر، معشوق از جفاهایش سؤال نشود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و گاه پیچیده است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند جفاهای معشوق و طعنه‌های دیگران ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۵۲

گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد
و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد

آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او
چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد

آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم
شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد

گفت دیروز شب آیم ببرت آمد صبح
شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد

سرکند غیر چو بدگویی من، یا رب یار
نشنود، ور شنود زود فراموشش باد

صبح کز طلعت خورشید به خود می نازد
شرمی از پرتو آن طرف بناگوشش باد

روز محشر، چو جفای تو ز آذر پرسند
به دعا کوش که یا رب لب خاموشش باد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.