هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق عمیق و بی‌پایان خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که جدایی از معشوق برایش غیرممکن است. او از تنهایی و بی‌کسی در راه عشق شکایت دارد و اشاره می‌کند که هیچ‌کس از حال او آگاه نیست. شاعر از فراق معشوق رنج می‌برد و وصال را آرزو می‌کند. او همچنین از ناکامی‌ها و رنج‌های عشق می‌گوید و احساس می‌کند که در دام عشق اسیر شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۵۴

عاشقم و عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد

وای به حالم، ز بی کسی که به کویت
هیچ کسم آگهی ز حال ندارد

چون ندهم تن به دوری تو که از پی
روز فراقت، شب وصال ندارد

کام دل از نخل قامت تو چه جویم؟!
غیر بر حسرت، این نهال ندارد!

شکوه ی جورش کجا برم که شهیدم
کرده و از کرده انفعال ندارد؟!

خون اسیری کنون مریز که دانی
در صف محشر زبان لال ندارد

چون نکند ناله در شکنجه ی دامش
مرغ دل آذر فراغ بال ندارد؟!
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.