هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان یک قاصد یا پیام‌رسان بیان می‌شود که احساسات خود را درباره وظیفه‌اش و روابطش با دیگران، به ویژه ارباب یا خواجه‌اش، شرح می‌دهد. او از این که نامه‌ها را بدون سر و پا (بی‌هدف) می‌برد شکایت دارد و احساس می‌کند که در نهایت تنها دعا و وفاداری است که ارزش انتقال دارد. همچنین، او از این که مورد ظلم قرار می‌گیرد ولی خطایی نکرده، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و ظریف ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۵۸

قاصد، از ننگ زمن نامه به جایی نبرد
ور برد، نام چو من بی سر و پایی نبرد!

حال آن بنده چه باشد، که چو آزاد شود
جز در خواجه ی خود، راه به جایی نبرد

غیر افتد به گمان، کز پی دلجویی اوست
چو به جورم کشد و نام خطایی نبرد

نام من برد، ندانم ز غضب یا کرم است؟!
ز آنکه شاهی به عبث نام گدایی نبرد!

می رود از همه کس قاصد و من می گویم
که پیامی ز منش غیر دعایی نبرد

نبرم از تو شکایت به کسی جز تو که دوست
گله ی دوست به جز دوست به جایی نبرد

غیر آذر، که ز غم مرد و ازو شکوه نکرد
دگر آن به که کسی نام وفایی نبرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.