۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵

ما را دگری جز سگ او یار نباشد
او را اگر از یاری ما عار نباشد

چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند
از ضعف مرا قوت گفتار نباشد

میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه
کس نیست که از درد تو بیمار نباشد

فریاد، که در کوی تو از اهل وفا نیست
یک نامه که در رخنه ی دیوار نباشد

صیاد مرا، دل نکشد جانب گلشن
تا ناله ی مرغان گرفتار نباشد

کارم شده، احوال من از غیر چه پرسی؟!
بگذار بمیرم، به منت کار نباشد

تا چند کنی شکوه ز بی طاقتی آذر؟!
خاموش که همسایه در آزار نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.