۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

یار بهر خاطر اغیار زارم میکشد
من باین خوش میکنم خاطر، که یارم میکشد

وعده ی وصلم بمحشر میدهد، در زیر تیغ؛
میکشد، اما ز لطف امیدوارم میکشد

در قفس داغ فراق گل، جگر میسوزدم
در چمن غوغای زاغ و نیش خارم میکشد

در وطن، ناسازی از اغیار، خونم میخورد؛
در غریبی، یاد یاران دیارم میکشد

تا نگویند از برای خاطر غیر است، کاش
وقت کشتن گوید از بهر چکارم میکشد

بی گل روی تو، گریان چون روم سوی چمن؛
خنده ی گل، گریه ی ابر بهارم میکشد

آنکه گر خواهد، تواند کشتنم از یک نگاه
چیست یا رب جرم من، کز انتظارم میکشد؟!

گر کشم می، آتشم بر جان زند روز فراق
ور ننوشم یک دو جام آذر، خمارم میکشد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.