۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟!
گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!

بیش از همه شب، در شب آدینه کشم می؛
در میکده می تا شب آدینه نماند!

آیا بچه رو می نگری سوی من آن روز
کز خجلت خط، در کفت آیینه نماند؟!

کی جان برم از میکده، گر رخت برم؟ کاش
من مانم و این خرقه ی پشمینه نماند!

جز راز محبت، که شد آذر ز دلم فاش
کس گنج ندیده است بگنجینه نماند!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.