هوش مصنوعی: این شعر از زبان یک عندلیب اسیر در قفس است که از درد اسارت و جدایی از همآوازانش می‌نالد. ناله‌های او نه‌تنها خودش، بلکه دیگر پرندگان و حتی طبیعت را نیز تحت‌تأثیر قرار داده است. شاعر از فراموشی صیاد و بی‌خبری از بهار در قفس شکایت می‌کند و با دیگر پرندگان دردودل می‌کند. در پایان، به تنهایی و اندوه خود در قفس اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و نمادین است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و زبان شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۱۰۷

تا من افتادم بدام، افتاد غوغا در قفس؛
کس درین غوغا بمن مشکل دهد جا در قفس

در چمن، از ناله ی مرغان، کسی امشب نخفت؛
عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!

نه همین مرغ چمن، از ناله ام در ناله بود؛
تا من افتادم بدام، افتاد غوغا در قفس

از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هر جا در قفس

نیست با ذوق اسیری، از بهارم آگهی؛
برمشامم میخورد بوی گل، اما در قفس!

خون کنی از نغمه ام تا کی دل ای مرغ چمن؟
میتوانم کرد منهم ناله، اما در قفس!

ای که میگیری سراغ ما و دمساز ما
دی بباغ، امروز در دامیم و فردا در قفس!

گفتی آذر روز و شب از چیست نالان در عراق؟!
از هم آوازان خود مانده است تنهادر قفس!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.