هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید. شاعر با تصاویری مانند خون در جگر، زهر در کام، و گریه‌ی آذر از اندوه هجران، رنج خود را بیان می‌کند. او از بی‌وفایی یار و ناپایداری عمر شکایت دارد و با اشاره به صید عشق و دام‌های آن، عشق را بازی‌ای پر از رنج توصیف می‌کند. در نهایت، شاعر به حرام بودن وصال معشوق اشاره می‌کند و با تضاد خنده‌ی روز و شب از شوق وصال و گریه‌ی صبح و شام از اندوه هجران، احساسات متضاد خود را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده مانند خون، زهر، و مرگ است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و بی‌وفایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۱۷

بی تو چو می در قدح ریزم و شکر بجام
خون بود آن در جگر، زهر شود این بکام

قد چو فرازی بباغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!

بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!

روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخنده پی، آید و آرد پیام

صید گه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرک تر است، زودتر افتد بدام!

یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام

خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون بزلف؛
حقه ی گوهر کجا؟ طبله ی عنبر کدام؟!

گر طلبم وصل تو، کشتنیم ؛ کز ازل،
خون رخت شد حلال، وصل توام شد حرام!

غیر ز شوق وصال، خنده زنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریه کنان صبح و شام
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.