۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

منت جفا ز وفا برگزیده آمده ام!
تو را گمان که وفایت شنیده آمده ام؟!

مرا چه بیم ز کشتن دهی؟! که من خود را
بر آستانه ی تو کشته دیده آمده ام!

ز دست من چه کشی دامن؟ این همان دست است
که من ز دامن خوبان کشیده آمده ام

در قفس، برخ من مبند؛ آن مرغم،
که فصل گل، ز گلستان پریده آمده ام!

مرا بگوشه ی چشمی نمی نوازی و، من
ز جلوه گاه غزالان رمیده آمده ام

بلب نمیرسدت خنده بر من، این ظلم است؛
که جان ز شوق تو بر لب رسیده آمده ام!

مپوش چاک گریبان زمن، که من همه جا
باین امید گریبان دریده آمده ام!

شنیده ام ز ستم کشته ای تو آذر را
ز اضطراب، دلم آرمیده آمده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.