۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

در آن ساعت که بگرد تو ای خود کام میگردم
دعا میگویم و، آماده دشنام میگردم!

کجا تاب شنیدن داری از قاصد پیامی را
که من از گفتنش بی صبر و بی آرام میگردم؟!

نمی آید اجل سوی من و، میگوید این: مسکین
ز درد هجر خواهد مرد و، من بدنام میگردم

ندارد احتیاج دام، صیادی که من دارم؛
من آن صیدم، که چون صیاد بینم، رام میگردم

بشوق گل پریدم ز آشیان، آذر ندانستم
که زود از بی پرو بالی، اسیر دام میگردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.