هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنجی می‌گوید که در روابط عاطفی و دوستانه تجربه کرده است. او از تغییر رفتار عزیزانش شکایت دارد، کسانی که روزی نزدیک‌ترین افراد به او بودند اما اکنون به دشمنان یا افراد بی‌مهر تبدیل شده‌اند. شاعر احساس فریب‌خوردگی و تنهایی می‌کند و از این که اسرارش برملا شده و زبانش بسته شده است، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی پیچیده و نگاهی عمیق به روابط انسانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فریب، دشمنی، و تغییر روابط نیاز به بلوغ ذهنی دارد که معمولاً در سنین پایین‌تر کمتر درک می‌شود.

شمارهٔ ۱۳۳

دردا که حریف راز دانم
حرفی زد و کرد بدگمانم

بود آنکه نخست، خضر را هم
اکنون شده دزد کاروانم

امروز فگند بر زمینم
دی برد اگر بر آسمانم

دی، دوستر آنکه بودم از جان
امروز شده است خصم جانم

نامحرم گشته محرم، ای وای
شد بسته زبان ز همزبانم

شد هم قفس من، آخر آن مرغ
کاو بود اول هم آشیانم

دم با که زنم ز مهر، کاین دم
بیمهر شده است مهربانم

من غافل از آنچه در دل اوست
او، باخبر از غم نهانم!

دیگر نخورم فریبش، آذر
چون کار گذشته ز امتحانم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.