۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

گر دل جویی، هوات جویم
ور جان طلبی، رضات جویم

شد گر چه جفایت آفت جان
تا جان دارم جفات جویم

تا روز وفات، ای جفاجو
مهرت طلبم، وفات جویم

کس چون ندهد سراغت از رشک
خون گریم و از خدات جویم

تو در دل و، دل تو برده رفتی
اکنون چکنم کجات جویم؟!

غیرت، بفسون اگر ز ره برد؛
منهم روم از دعات جویم

آذر، درد تو درد عشق است
رفتم ز اجل دوات جویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.