۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

تو خسروی و، من سگت ای شاه خسروان
هر جا روی تو، آیمت از پی دوان دوان

شب تار و، راهزن بکمین، راه پرخطر؛
غافل ز کاروان مشو، ای میر کاروان

افراسیاب عقل، گریزد بغار عجز؛
در کشوری که رستم عشق است پهلوان

با رشک غیر، پای وفایم ز کوی تو
رفتن نمیگذارد و ماندن نمیتوان

من باغبان پیرم و، از جوی چشم من
خورد آب باغ حسن تو، ای نازنین جوان!

از قد و خط و چشم و تن و رخ، تو را بود؛
سرو و بنفشه نرگس و نسرین و ارغوان

ای سرو خوشخرام، بهر سو روان شوی؛
سیل سرشک آذرت آید ز پی روان!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.